خرافات

یک مطلبی از مریم خانم در مورد خرافات باعث شد خاطره ای
به ذهنم برسه که گفتنش خالی از لطف نیست . سال شصت و نه
زمانی که تو دوران دبیرستان بودم یه بار به اتفاق بابام گذرمون
به تهران افتاد . اوایل خیابون ولی عصر نزدیکی های میدون
راه آهن یه خانم کولی نشسته بود و داشت با چند تا نخود که
جلوش ریخته بود برا ملت فال می گرفت .
در قبال فال مبلغ دو تومن هم پول می گرفت .
( دو تا تک تومنی ! یادش بخیر دورانی که دو تومن برا خودش
پول بود ) . البته فالش بدین صورت بود که فقط یه کلام می گفت
نیتت خوبه برو دنبالش . یا می گفت نیتت عاقبت خوبی نداره
بی خیال شو . خلاصه بابام بهم گفت بریم یه کم سر به سرش بذاریم .
بدین نحو که تو دلش نیت کرد که من می خوام تو رو ...!!! و ادامه
داد اگر بگه نیتت خوبه اونوقت می دونم باش چیکار کنم و می گم
خب خودت گفتی خوبه !!! بعد رفت جلوش و دو تومن گذاشت جلوش
و گفت فال منو هم بگیر . باورتون نمی شه . زنه چندین بار نخودا
رو اینور و اونور کرد یهو دو تومنی رو برداشت و کوبید به سینه
بابام و گفت بلند برو گم شوووو مرتیکه بی همه چیز !!! حالا فکر
کن بابای بیچاره ی من دست و پاشو گم کرده بود و هی می گفت واااا
چی شد اخه ؟؟!! به هر حال ما بلند شدیم رفتیم در حالی که از تعجب
دهنمون باز مونده بود . این گذشت تا حدود شیش سال بعد که دانشجو
بودم تو جنوب یه روز تو اهواز دیدم کنار خیابون نادری یه خانمی
نشسته داره فال نخود میگیره . به دوستم گفتم اینا فالشون درست درمیاد
من با چشای خودم دیدم . نشستم جلو خانمه و گفت پنج هزار تومن بگیر
تو دستت تا فالتو بگیرم . بعدش یه گره با نخ زد به دستم جوری که فکر
کردم دیگه این گره عمرن باز نمی شه ! گفت من فال میگیرم و نخ رو
می کشم اگه گره باز شه یعنی حاجتت روا شده و پول رو میگیرم . اگر
باز نشد پول نمی خوام برو به سلامت . اقا ما رو میگویی ؟ یهو دیدم
با یه حرکت نخ رو کشید و گره به راحتی باز شد و پول رو از دستم
قاپید و گفت : برو عمو که مشکلت رو حل کردم . دختره عاشقته !!!
گفتم بابا چه دختری چه کشکی . من اصلا مشکلم در مورد درس بود و
دختر مختر نبود ! گفت به من مربوط نیس و من گره زندگیتو باز کردم
اگه نری داد می زنما!!! خلاصه نمی دونم از کجا فهمید ترکم !! و
حسابی تیغم زد ؟؟؟
اینم باعث شد بفهمم هر نخودی و هر دختر کولی ، نمی تونه فالگیر شه !
فالگیرم فالگیرای قدیم !!!
نظرات شما عزیزان: